جدول جو
جدول جو

معنی پی برکشیده - جستجوی لغت در جدول جو

پی برکشیده
(پَ / پِ بَ کَ / کِ دَ / دِ)
آنکه پی پای او را برآورده باشند. پی کرده:
سبق برد بر لشکر روم و زنگ
چو بر گور پی برکشیده پلنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پی برکشیده
آنکه پی پای او را بر آورده باشند
تصویری از پی برکشیده
تصویر پی برکشیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی برکشیدن
تصویر پی برکشیدن
کنایه از متوقف کردن
کنایه از سرپیچی کردن
بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پی زدن، پی کردن، پی بریدن، پی برگسلیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی بریده
تصویر پی بریده
آنکه رگ وپی پایش بریده شده، پی برکشیده، پی کرده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ بُ دَ / دِ)
آنکه پی او بریده است. آنکه وتر عرقوب او قطع شده است. پی کرده. پی زده
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی بریده
تصویر پی بریده
آنکه پی او قطع شده ظنکه وتر عرقوب او بردیده شده پی کرده پی زده
فرهنگ لغت هوشیار